مقاله های من در نی نی بلاگ

داستان کوتاه موقع خواب – 2

1399/1/7 13:48
نویسنده : درسا
318 بازدید
اشتراک گذاری

هانسل و گرتل داستان
این داستان معروف هانسل و گرتل برای کودکان است. یک بار در آنجا یک چوب نجاری ضعیف ، همسر و دو فرزندش ، هانسل و گرتل زندگی می کردند. نجار و همسرش دیگر نمی توانستند از فرزندان خود مراقبت کنند. بنابراین ، آنها تصمیم گرفتند که آنها را در وسط جنگل ترک کنند.

وقتی بچه ها این را شنیدند ، بسیار وحشت کردند. آنها در طی راهی که پدرشان آنها را گرفته بود ، نقشه ای برای ریختن سنگریزه ارائه دادند. تمام کاری که آنها باید انجام دهند این بود که خط ریگهای برگشت به خانه را دنبال کنند. والدین آنها از دیدن آنها شگفت زده شدند و تصمیم گرفتند که آنها را دوباره بگیرند. هانسل و گرتل تصمیم گرفتند که این بار خرده نان ها را از بین ببرند ، زیرا ریگی های آنها از بین رفت. اما متاسفانه برای بچه ها ، پرندگان همه خرده ها را خوردند.
راه می رفتند و راه می رفتند اما نتوانستند راه برگشت به خانه را پیدا کنند. ناگهان ، خانه ای عجیب را دیدند که از کلوچه ها ، آب نبات ها و شکلات ها تشکیل شده است. هنگامی که هر دو در حال خوردن درب جالب بودند ، جادوگری روی آنها می گزید.
او هانسل را در قفس قفل کرد و از گرتل خواست تا در گرم کردن اجاق گاز کمک کند. او آنها را طبخ می کرد و آنها را می خورد. اما درست همانطور که جادوگر خم شد تا دمای اجاق را بررسی کند ، گرتل او را از پشت هل داد و درب فر را قفل کرد. گرتل هانسل را نجات داد و آنها جیب جواهرات جادوگران خود را پر کردند.
سرانجام ، آنها موفق به پیدا کردن راه بازگشت به خانه شدند و به والدین خود جواهرات بخشیدند. با تشکر از بچه های باهوش! خانواده هرگز فقیر و گرسنه نبودند.
 

پسندها (1)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)