مقاله های من در نی نی بلاگ

داستان کوتاه موقع خواب – 18

1399/1/24 12:48
نویسنده : درسا
82 بازدید
اشتراک گذاری

سگ و گرگ
این یکی از بهترین داستانهای ارزشهای اخلاقی برای بچه ها است. روزگاری گرگ و یک سگ خانگی وجود داشت. گرگ لاغر بود و دنده هایش تقریباً در پوست او چسبیده بود و او نیمه گرسنه بود زیرا نمی توانست غذای کافی برای خودش پیدا کند. از طرف دیگر ، به نظر می رسد که سگ خانه ای چاق و چله خورده است.
یک شب که ماه بسیار درخشان می درخشد ، گرگ به طور اتفاقی با سگ خانه روبرو شد. گرگ لاغر با دیدن سگ ولگرد ، سؤال کرد: "سگ پسر عموی عزیزم ، چطور از من خیلی براق و خوشحال به نظر می رسید؟" گرگ عزیز گفت: "اوه ، شما چنین زندگی نامنظمی را رهبری می کنید ، گرگ عزیز." "چرا شما به همان اندازه من ثابت کار نمی کنید؟"
گرگ گفت: "من دوست دارم این کار را انجام دهم فقط اگر بتوانم جایگاهی بگیرم." سگ گفت: "من می توانم به شما کمک کنم." گرگ گفت: "خوشحالم ، چیزی شبیه به داشتن پشت بام بر سر و سستی از پیروزها همیشه در دست نیست." سگ گفت: "دنبال من ، گرگ عزیز و ما اوقات خوبی خواهیم داشت."
گرچه در حال رفتن به خانه استاد بودند ، گرگ متوجه نشانه ای در گردن سگ شد. از کنجکاوی ، سگ را در مورد علامت سؤال کرد. "اوه ، هیچی!" جواب سگ را داد. سگ به گرگ گفت: "شاید یقه من کمی محکم بود." به این ، گرگ دوباره پرسید: "چه یقه ، پسر عموی عزیز؟"
"یقه ای که زنجیر من به آن بسته شده است!" جواب سگ را داد. "زنجیر!" گرگ با تعجب گریه کرد. "شما منظور شما این نیست که به من بگویید که شما آزاد نیستید به آنجا بروید که بخواهید؟" سگ با شرمندگی پاسخ داد: "چرا؟ نه دقیقا! استاد من فکر می کند که من کمی آتشین هستم ، بنابراین او مرا در طول روز پیوند می زند. اما او به من شب اجازه می دهد که آزاد باشد تا برای همه راحت باشد. در طول روز خواب زیادی می برم و شب ها از خانه محافظت می کنم. "
سگ ادامه داد: "همه خانه هستند من را خیلی دوست دارند! استاد من مرا از بشقاب خودش تغذیه می کند و بندگان دائماً من از آشپزخانه به من پیشنهاد می دهند. " وقتی حرف خود را تمام کرد ، فهمید که گرگ در حال از بین رفتن است. سگ صدا کرد ، "صبر کن ، کجا میروی؟" گرگ گفت: "شب بخیر ، دوست فقیر من." شما از رنگهای زنجیر و زنجیرهای خود استقبال می کنید. در مورد من ، من آزادی خودم را نسبت به چربی های شما ترجیح می دهم. " گرگ دوباره به سمت جنگل شروع شد.
 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)