مقاله های من در نی نی بلاگ

داستان کوتاه موقع خواب – 13

1399/1/19 13:14
نویسنده : درسا
325 بازدید
اشتراک گذاری

داستان کوتاه سه خوک کوچک
این داستان کوتاه سه خوک کوچک است. روزی سه خوک کوچک وجود داشت و زمان آن فرا رسید که آنها به دنبال ثروت خود و ساخت خانه هایشان باشند. اولین خوک کوچک خانه خود را از نی بنا کرد در حالی که برادر میانی تصمیم گرفت خانه ای از چوب بسازد. آنها با ساخت خانه هایشان خیلی سریع و بدون کار بسیار سخت انجام می شدند. خوک سوم ، قدیمی ترین تصمیم به ساخت خانه ای از آجر گرفت. وی مشکلی برای انجام کارهای سخت نداشت زیرا می دانست خانه ای قوی است زیرا می دانست در جنگل های اطراف ، گرگ وجود دارد که دوست داشت خوک های کوچک را بگیرد و آنها را بخورد.
وقتی این سه خانه تمام شد ، آنها تمام روز آواز خواندند و با خوشحالی رقصیدند. پس از لذت بردن زیاد ، درست همانطور که اولین خوک به درب او رسید ، گرگ بد بزرگی از جنگل بیرون آمد. خوک کوچک ترسید و به سرعت در خانه خود که از نی ساخته شده بود مخفی شد. گرگ بزرگ گرسنه ، پف کرد و پف کرد و خانه را در عرض چند دقیقه منفجر کرد ، با دیدن این خوک کوچک به خانه برادرش که از چوب ساخته شده بود سوار شد. گرگ اکنون به این خانه آمد و پف کرد و پف کرد و خانه را به سختی در هر زمان منفجر کرد. هر دو خوک وحشت زده به خانه قدیمی ترین برادرشان که از آجر ساخته شده بود ، دویدند.
گرگ بزرگ بد تلاش کرد تا پف کند و پف کند و خانه سوم را منفجر کند ، اما نتوانست. او ساعت ها تلاش می کرد اما خانه بسیار نیرومند بود و هر سه خوک در آن امن بودند. او سعی کرد از طریق دودکش وارد شود اما خوک سوم یک گلدان بزرگ آب جوشاند و آن را در زیر دودکش نگه داشت. گرگ در آن افتاد و درگذشت.
حالا ، این دو خوک از ساختن خانه ها احساس تنبلی کردند. آنها همچنین خانه های خود را با آجر ساختند و هر سه خوک کوچک پس از آن با خوشحالی زندگی کردند.

اخلاق داستان: "هرگز از انجام کارهای سخت خودداری کنید زیرا کار سخت همیشه از پس آن برمی آید".
 

پسندها (1)

نظرات (0)